احساس

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ .. . ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯿﺪ، ﻫﻤﯿﻦ ! ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺱ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻃﺮﻑ ﻓﮑﺮﮐﻨﻪ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺷﻪ، ﺍﺻﻦ ﻧﺎﺑﻮﺩﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ ... !! -------------------------------------------------------------------- • چارلی چاپلین میگه : همیشه آخر هر چیز خوب میشود.اگر نشد بدان هنوز آخر آن نرسیده مرد اون نيست كه از نعره اش ديوار به لرزه بياد!!! مرد اونه كه از صدای نفس كشيدنش قلـبت بلرزه ..!!
نوشته شده در چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:,ساعت 1:49 توسط فاطمه| |

تنــ ــها بــ ــودن قــدرت مــــــے خــواهــد و ایـن قــدرت را کســی بـه مـن داد کـه روزی مـــــے گفت تنهــــایـت نمــــے گــذارم.
نوشته شده در چهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:,ساعت 18:24 توسط فاطمه| |

تا ته فرو میکنم آلت احساساتم را... تا پاره شود بکارت هر چه صداقت... هرچه اعتماد... هرچه عاشقی... هر چه رفاقت...... به دنبال چه میگردی مجنون ابله....؟ لیلای تو درآغوش فرهاد خوابیده. عزیزکم اینجا ایران است... اینجا عشق را نه در دل بلکه در بین ران ها جستجو میکنند...
نوشته شده در چهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:,ساعت 18:20 توسط فاطمه| |

ارزوهایت را یک جا یادداشت کن خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره اون چیزی که امروز داری ارزوی دیروزته
نوشته شده در جمعه 22 فروردين 1393برچسب:,ساعت 22:8 توسط فاطمه| |

«خدا گوید:تو ای زیباتر از خورشید زیبایم، تو ای والاترین مهمان دنیایم، بدان آغوش من باز است، شروع کن، یک قدم با تو، تمام گامهای مانده اش با من…
نوشته شده در جمعه 22 فروردين 1393برچسب:,ساعت 21:57 توسط فاطمه| |

ﺍﮔﺮ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﯿﺪ، ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺭﺍ ﺍﺣﻤﻖ ﻓﺮﺽ ﻧﮑﻨﯿﺪ. ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﺍﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﭽﻪ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:,ساعت 10:43 توسط فاطمه| |

آخــــر هــــمــه نــداشـــتـن هــا ، " خُــــــدایــی " اســــت ، ، ، کـــه داشـــتــنــش ، جــــبــران هـــمــه نــداشـــتــن هــاســت
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:,ساعت 10:42 توسط فاطمه| |

آن ها که آزارت می دهند، سرانجام به خود آسیب می زنند. ... و اگر بخت مدد کند، تماشاگرشان خواهی بود !
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:,ساعت 10:41 توسط فاطمه| |

شاد باش نه یک روز بلکه هزاران سال بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند
نوشته شده در چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,ساعت 17:9 توسط فاطمه| |

نوشته شده در یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:,ساعت 15:35 توسط فاطمه| |

بقول جمله ی معروف کارلوس که میگه گاهی انسان دست به خودکشی میزند نه اینکه تیغ بردارد و رگ خود را بزند بلکه قید احساسش را میزند. امروز بدتر از همیشه خسته و دلگیر یکمم عصبی ام.خاک تو سرم کنن که همیشه تو هر شرایطی و هرجا که بشه یه دسمال دستمه و گوشه چشممو پاک میکنم همیشه ... بعد کسی میپرسه میگه چرا تو چشات اشکه میگم نه اشک کجا بود به خاطر ضعیفی چشامه که اینطور میشه.. کاش یکی بود که واقعا بهش میگفتم که اره واقعا اشکه... اشک اینکه من میخوامش و شاید اگه بابام میزاشت الان خیلی راحت میتونستم طعم خوشبختی رو بچشم کنار اون بودن ینی خوشبختی محض.چیزی که بابام ندید و من دلم شکست و 1 ساله که همینطورم.نه نه 1 سال نه 2 سال و 3 ماهه اخه عزیز دلمم کم بهم زخم نداد اگه میتونستم راه غیر قانونیشو میرفتم عالی میشد اما به بقیه که فک میکنم دلم میسوزه براشون.اونا که گناهی نکردن که بخوان غر غرای بابامو تحمل کنن. بابام یه دیکتاتور واقعیه زندگی همه رو جهنم میکنه کاش یه طوری به واسطه کسی راضیش میکردم اما مگ از کسی ام حرف شنوی اره مگه؟واااای اگه بدونه به کسی گفتم آتیشم میزنه... هرچقد بگم کم گفتم. چن روز پیش رفتم دانشگا و نمره هامو دیدم معدلم 16 شده بود بد نبود اما از نظر بابام افتضا بود میگه دانشجو باید همیشه کمترین نمرش 18 باشه والا دانشجو نیس که... دکوری سر کلاسه. این ترم 20 واحده و درسام همه تخصصی.کاش زودتر تمومش کنم که راحت شم دیگه خستم از درس منی که ارزوم دانشگا و تحصیله.واسه خونواده ی ما لیسانس حکم دیپلم رو داره چون همه زرنگنو دکترارو دارن.من که حال ندارم البته اگه زندگیمو داشتم چرا که نه با کمال میل ارشدو میگرفتم اما اینجوری با این شرایطه ناامیدی و یاس واقعا درس نمیکشتم.از شنبه هم کلاسا شروع میشن.و من 1 تا 8 شب سر کلاسم وای باید خیلی دسمال همرام باشه من بیچاره چشام که سر کلاس بودن و نمیفهمه که... الان با دوستم حرف میزدم.الهی فداش شم داره جهیزیشو میبره خونش.ایشالله شنبه دیگه میرن ماه عسل و خلاصه رفت پی زندگیش خیلی ماهه امیدوارم خوشبخت شه زینب جونم.میگه فاطی بخدا اشتبا میکنی انقفد خودتو اذیت نکن اون قدرتو نمیدونه اما مگه من حالیم میشه؟؟؟عمرا!! دوست دارم با دوستام خوش باشم اما همیشه وسط خنده هام وقتی یادش میفتم گریم میگیره و خیلی راحت و بدون خجالت اشکام میریزه..کاش داشتمت.کاش همونقدری که بهت حس دارم بهم حس داشتی. الانم که دنبال مغازس که گوشی فروشی بزاره فعلا با دوستش شریکه.و هیچی معلوم نیس. امیدوارم هرجا که هستی ذهنت خالی از من نباشه
نوشته شده در جمعه 25 بهمن 1392برچسب:,ساعت 13:14 توسط فاطمه| |

سلام به همه دوستای گلم. وبلاگم با مشکل مواجه شده و من نمیتونم آپ کنم نمیدونم چقد میشه به حرفای دیگرون به اینکه دیگرون چقد منو درک میکنن اعتماد کرد و آروم گرفت.اما من آروم میشم.میخوام اینجا خراب شده ای رو که میرم(دانشگا) و جاهایی که عادت روزاییه که دلم میگیره رو اینجا بزارم و بعدا شاید یه همدم داشتم که بخوام اینارو نشونشون بدم و یا با خودم مرورشون کنم.تموم اتفاقای روزمو اینجا میزارم.من یه عزیزدل بی معرفت دارم که دقیقا مث شخصیته یکی از فیلمای ترک هستش.تموم حرفا و کاراش.کاش اینطور نبود حالا که هس دلیل نمیشه من ازش دل بکنم من میخوام اونو بسازم.عوضش کنم شاید ازش خیانت دیدم شاید به ناحق منو شکسته خوردم کرده اما من صبورمو تا جایی که بتونم پاش میمونم.من تو اوج بدبختی و مشکلات تو زمانی که حس کردم واقعا از دس دادمش باز امیدمو از دس ندادم چون همیشه یه نقطه امید هس.همیشه تاریک ترین نقطه ی شب نزدیک ترین نقطه به طلوع صبحه.به قول دوستم حرفام شاید خیلی قشنگ باشه اما من قشنگ زندگی نمیکنم.داره روزام میره و فقط یه تیکه نفس و امید و آرزوی داشتنش با من مونده.من هیچی ندارم جــــــــز تو که توام اگه بخای بری دیگه واقعا میمیرم یه مرده ی متحرک... زیاد حرف زدما و نق زدما من همیشه به خودش ایمان دارم میدونم بدترین اتفاقای تو زندگیمون شاید بهترین اتفاقا باشه و ما بعدا اینو بفهمیم.که چه خوب شد اون انفاقی که ارزوشو داشتم نیفتاد والا فلان بلا سر من میومد...
نوشته شده در جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:58 توسط فاطمه| |

سلام.

سعی میکنم از این به بعد وبم همراه عکس باشه از دانشگام جاهایی ک میرم و جاهای ک به شکلی روزمره باهاشون سرو کار دارم.امیدوارم زودتر سایتمون درست شه و وشعیت به حالت نرمال برگرده.تا عکس بزارم

نوشته شده در جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,ساعت 18:1 توسط فاطمه| |

شــک نکــــن ...!
" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,
" گذشتــــه ام " جلویــــش زانــو بزنــــد
قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!
برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود , آنـــقـــدرخوشبختش می کنــــم کـــــه ,
به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی
به خودت "لعنـــت " بفـــرستـی !!

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:,ساعت 14:30 توسط فاطمه| |

یک دقیقه سکوت !! به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند! به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند... به خاطر شب هایی که با اندوه سپری كردیم! ... به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد! به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند! یك دقیقه سكوت !! به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند! بخاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است! بخاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید! یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته!! برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد! به احترام قلب هایی که از سنگ اند! به احترام درک نشدنمان! و یك دقیقه سكوت برای زندگـی . .
نوشته شده در جمعه 13 دی 1392برچسب:,ساعت 23:26 توسط فاطمه| |

بـه سلامتـی اونـی کـه همـه جـای زنـدگیـش کـم آورد جـز تـو رفـاقـت ... ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﻓﯿﻘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺧﻨﺠﺮ ﺧﻮﺭﺩ؛ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﻔت بیﺨﯿﺎﻝ ﺭﻓﯿﻖ, ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯽ.... به سلامتیه اونی که تو عصبانیت خواست آرومم کنه...هر چی از دهنم درومد بهش گفتم.... آخرش فقط گفت : بهتری ؟! به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت اون رفیق منه .وقتی باختم گفت :من رفیقتم...... به سلامتیه اونی که دست هر افتاده ای رو گرفت تا بلند شه اما وقتی خودش افتاد زیر پا لهش کردن … به سلامتی کسی که اگه همه باشن و اون نباشه انگاری هیچکس نیست … بـه سلامتـی اونیکـه ضربه خورد ولی ضربه نزد بـه سلامتـی اونیکـه زجر دید ولی زجه نزد بـه سلامتـی اونیکـه خیانت دید ولی خیانت نکرد به سلامتی اونکـه تنها موند اما التماس نکرد به سلامتی کسانی که جسارت عاشقانه از دست دادن رو دارن نه حقارت به هر قیمت نگه داشتنو…
نوشته شده در جمعه 29 آذر 1392برچسب:,ساعت 13:15 توسط فاطمه| |

میرم تو وبلاگای مختلف تاریخ آپ کردنشون که مصادف بوده با غمو ناراحتیای من خیلی داغون ترم میکنه.اونا روز به هم رسیدنشون رو جشن میگیرن من غصه هامو مرور میکنم دقیقا با همون تاریخ.نمیخوام کفر نعمت کنم اما دلخورم از خدا.از اینکه پس مــــــــــــن چی؟من آدمش نیستم؟بندش نیستم؟چرا روزای من تکراریه؟همیشه میگم درست میشه اما کو؟چــــــــرا 3 ساله خودمو گول میزنم؟ها؟خستم از چرتو پرتای دورو بریام .میگن فاطی خفه شو مگه میشه تو تنها باشی و کسی رو نداشته باشی؟آره میشه.روزای سختی رو پشت سر گذاشتم هنوزم همینطوره!!ادامه داره!!3 ساله همینه.پس شادی من کو؟تو لیست آدمات اسم منو از قلم انداختی منو فراموش کردی.همه دوستام دارن سر و سامون میگیرن اکثرا عشقایی دارن که واقعا اساطیریه!!
یکیشون دوستش تو بانک شهر کنارمونه بخاطر دیدنش همیشه 1 ساعت راه میاد که فقط ببینتش.من چی کم دارم از اون؟مگه چه گناهی کردم که همیشه باید رابطه دوستامو درست کنم؟چرا خودم کسی رو ندارم؟چرا تو کاری نمیکنی؟این زندگی کوفتی خسته نشد از تصویر تکراری رنج کشیدن من؟همش نقش واسطه رو باید داشته باشم جقد از دوستامو شوهر دادم یا واسه تحقیق میومدن من میگفتم دوست منه بچه سالمیه!!چه کسایی که دنبال کیس خوب بودنو من اونارو معرفی میکردم.دوستایی که عشق دارن دعواشون میشه من حلش میکنم با دوستم حرف میزنم یا طرفو قانع میکنم.چقد نقش مشاوره رو داشته باشم؟؟خدایا تو هوای همه رو داری الا منو!!در حقم بیرحمـــــــــــــــــی.اشکامو پاک نمیکنی هیچوقت.

نوشته شده در سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:,ساعت 13:7 توسط فاطمه| |

می خواهم شاد باشم

 

نه یک روز

 

بلکه هزاران سال..

 

می خواهم آواز شاد بودنم چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند

 

آنان که سر غمگین کردنم شرط بسته اند!

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:56 توسط فاطمه| |

عاشقانه هایمان را با او تکرار نکن اگر عاشقت باشد عاشقانه ای برایت میسازد که من جا انداخته ام!! فلسفــــه خَـــــم شـــد منطــــق ، جــنـــون گــرفـتــــــ فِقــــه ، کــافــر شـد وقــتـــی کــــه خدایـــم شــدند ، چــشمــانَــتــــــــ دلـــم تکـــــــبـیر گــفتــــــ... نمـــاز خــوانــدم بـه قـبـــله ی نگــاهَـتــــــ دیگــر نـمی نــویسـمت ... هــرکـس بــه چشــم هــایــم نگــــــاه کنــد تـــو را خــواهــد خــوانـد... چِشمانـَتــ رآ درویش کُن بهـ رویِ عـُریانی ِ احساســَم من در طبق ِ اخلاص گذاشتهـ بودمــَش برایــَتــــ خوش به حالش خوش به حال اونی که... سالها بعد وقتی در آغوشت آرام گرفته است زیر گوشش زمزمه میکنی... قبلتر از اوها... همه سوء تفاهم بودند... خــواب هـایـم بــوی تن تــو را مـے دهــد نـڪـنـد آن دورتــر هـا نـیـمـہ شـب در آغــوشـم مـے گـیــــرے؟!! مردِ من از آن مردهایــی نیست كه بپسند ی از آن مردهایــی نیست كه برایت ستاره بچیند... فقط از آن دسته معدود مردهایــی ست كه ؛ وقتــی نمــی بینــی اش انگار چیز بزرگـی كم داری... چیزی قد دوست داشتن هایت كه با كسـی تكرار نمــی شود!!!
نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392برچسب:,ساعت 22:3 توسط فاطمه| |

یک روز الاغ پیری به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز نتوانست الاغ را بیرون بیاورد.برای اینکه حیوان زجر نکشد چاه را با خاک پر کردند تا زودتر بمیرد و با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ خاک هارا زیر پایش میریخت و سعی میکرد روی خاکها بایستدو همینطور به بالا آمدن ادامه داد تااینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد. مشکلات مانند تلی از خاک بر سر ما میریزند و ما همواره دو انتخاب داریم اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود
نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 11:13 توسط فاطمه| |

داستان عاشقانه ی یک شعر مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد. ... دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند . ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند... مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود. سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ، زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و نامزد اوستا به فرانسه . در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود . و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید. وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت 23:7 توسط فاطمه| |

بعضی آدمها باران را حس می کنن....بقیه فقط خیس می شوند.
نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:29 توسط فاطمه| |

چگونه استـــ حال من با غمـــ ها می سازمــــ… باکنایه ها می سوزمــــــــــ… به ادم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…. لبخندی تـــلخـــــــ….. خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا… می شود بگویی کجای این دنیــــــــــــــــــــا جای من استــــــــ… از تــــــــــــــو ودنـــیایی که افـــــــــــریدی فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر فقط یک قبـــــــــــــــر… در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…
نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:27 توسط فاطمه| |

ارزوهایت را یک جا یادداشت کن خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره اون چیزی که امروز داری ارزوی دیروزته
نوشته شده در یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:33 توسط فاطمه| |

نمیدونم تا حالا احساس پوچ بودن کردین یا نه !! اما من خیلـــــــــی. خدایا حواست هست؟ صدای هق هق گریه هایم از گلویی می آید که تو میگفتی از رگش به من نزدیک تری. دلم زندگی کردن میخاد،نفس کشیدن بدون بغض خفه ای که ته گلوم باشه. وقتی یاد اشکایی که براش ریختم زجه هایی که براش زدم میفتم بیشتر حرصم میگیره که به دستش بیارم اما مگه عشق یه طرفه امکان پذیره؟ روزایی که به صدتا بهتر از تو میگفتم من بهترینو دارم!! تو بهترین نبودی تو بدترین بودی.کسی که بعد از تو نمیتونه دیگه کسی رو دوس داشته باشه چون فک میکنه همه مث توان. *به تاوان دل شکسته ام هزاران دل را خواهم شکست گناهش پای دلی که مرا شکست* این روزا بیشتر از همیشه گریه میکنم.بیشتر از همیشه دلم تنگه.حتی به راه رفتن ادما که نگا میکنم میگم چرا اینا راه میرن چرا بیرونن دلشون به چی خوشه؟هدفشون چیه!! مامانی خانوم جون میگه این افسردگی خفیفه.دکتریش واسه بچشم گل میکنه.آخه مامان خانوم جون دکتره.(کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره).دختر خودش داره روانی میشه این میاد برا مردم پرونده میسازه و پیگیری میکنه که وضعیتشون چطوره!!! الهی به داده و ندادت شکر اما بی انصافیه این همه عاشقو به هم برسونی منو اصلا نبینی و به اشکام اهمیت ندی. مامان خانوم جون میگه به درک که تورو نمیخاد این نشد یکی دیگه!انگار قحطی اومده .
نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:12 توسط فاطمه| |

نمیدونم تا حالا احساس پوچ بودن کردین یا نه !! اما من خیلـــــــــی. خدایا حواست هست؟ صدای هق هق گریه هایم از گلویی می آید که تو میگفتی از رگش به من نزدیک تری. دلم زندگی کردن میخاد،نفس کشیدن بدون بغض خفه ای که ته گلوم باشه. وقتی یاد اشکایی که براش ریختم زجه هایی که براش زدم میفتم بیشتر حرصم میگیره که به دستش بیارم اما مگه عشق یه طرفه امکان پذیره؟ روزایی که به صدتا بهتر از تو میگفتم من بهترینو دارم!! تو بهترین نبودی تو بدترین بودی.کسی که بعد از تو نمیتونه دیگه کسی رو دوس داشته باشه چون فک میکنه همه مث توان. *به تاوان دل شکسته ام هزاران دل را خواهم شکست گناهش پای دلی که مرا شکست* این روزا بیشتر از همیشه گریه میکنم.بیشتر از همیشه دلم تنگه.حتی به راه رفتن ادما که نگا میکنم میگم چرا اینا راه میرن چرا بیرونن دلشون به چی خوشه؟هدفشون چیه!! مامانی خانوم جون میگه این افسردگی خفیفه.دکتریش واسه بچشم گل میکنه.آخه مامان خانوم جون دکتره.(کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره).دختر خودش داره روانی میشه این میاد برا مردم پرونده میسازه و پیگیری میکنه که وضعیتشون چطوره!!! الهی به داده و ندادت شکر اما بی انصافیه این همه عاشقو به هم برسونی منو اصلا نبینی و به اشکام اهمیت ندی. مامان خانوم جون میگه به درک که تورو نمیخاد این نشد یکی دیگه!انگار قحطی اومده .
نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت 11:12 توسط فاطمه| |

+زنے ڪـہ سیگار مے ڪشـב یعنے یڪ تناقص پر معنے یعنے روפـے ظریف … با زפֿـمے مرבانـہ ...
نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:34 توسط فاطمه| |

+زنے ڪـہ سیگار مے ڪشـב یعنے یڪ تناقص پر معنے یعنے روפـے ظریف … با زפֿـمے مرבانـہ ...
نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:27 توسط فاطمه| |

نمیدونم از کجا بگم!! چون نمیدونم کجای راهو اشتبا کردم کجای راهو بد کردم که این شد جواب تموم سختی و اشکام. چشایی که همه میگفتن چقد جذاب و گیراس حالا بدون عینک نمیبینه،گودی زیر چشام،بغضی که وسط خنده هام همیشه گلومو میگیره،کی میخواد جواب همه اینارو بده؟؟ها؟قبلا میگفت جبران میکنم میگفتم کدومشو؟جوونیه رفتمو؟روزایی که میشد به بهترین شکل میگذشت اما بخاطر تو و بد رفتاریات کوفتم شد؟غمه چشامو؟دلی که روزی هزار بار شکست و به روت نیاورد که نکنه خاطرت آزرده شه؟جبران میکنی؟گفت:کدومشو!!!!! امروز روز تولدش بود!اسه خیلی قشنگی واسه تولدش نوشتم و آخرشم نوشتم بهانه ی آرامشم تولدت مبارک.(اعتراف میکنم که اصلا با وجودش آروم نیستم و دلم غوغاس، چشام حیرون،ترس عجیبی تو وجودم)بنظرتون جوابم چی بود؟این بود:"دیگه اس نده دارم زندگیمو میکنم کاری نکن که به خونوادت بگم!"منم گفتم به حرمت روزای سختی که بخاطرت کشیدم وظیفم دونستم که بهت تبریک بگم والا مزاحم نمیشدم.روز بخیر.. میدونم خیلی احمقم اما دل این حرفارو نمیفهمه.باور کن نمیفهمه. تو زندگی هرکی رو که دوست داشته باشی از اون ضعیف تری!چون حاضری به هر کار غلطی دست بزنی تا اونو راضی نگه داری. کو اون فاطمه ای که همیشه با خنده و شوخیاش مامانشو شاد میکرد؟شرمنده خونوادمم که قلبشونو شکستم و حالا روم نمیشه بهشون بگم همونی که بخاطرش دلتونو شکستم تنهام گذاشت، زد زیر همه چی و کم آورد،برید هم از من هم از تموم خاطرهامون و ....... چی بگم.... خودم کردم که لعنت بر خودم.
نوشته شده در جمعه 26 مهر 1392برچسب:,ساعت 21:6 توسط فاطمه| |

نمیدونم از کجا بگم!! چون نمیدونم کجای راهو اشتبا کردم کجای راهو بد کردم که این شد جواب تموم سختی و اشکام. چشایی که همه میگفتن چقد جذاب و گیراس حالا بدون عینک نمیبینه،گودی زیر چشام،بغضی که وسط خنده هام همیشه گلومو میگیره،کی میخواد جواب همه اینارو بده؟؟ها؟قبلا میگفت جبران میکنم میگفتم کدومشو؟جوونیه رفتمو؟روزایی که میشد به بهترین شکل میگذشت اما بخاطر تو و بد رفتاریات کوفتم شد؟غمه چشامو؟دلی که روزی هزار بار شکست و به روت نیاورد که نکنه خاطرت آزرده شه؟جبران میکنی؟گفت:کدومشو!!!!! امروز روز تولدش بود!اسه خیلی قشنگی واسه تولدش نوشتم و آخرشم نوشتم بهانه ی آرامشم تولدت مبارک.(اعتراف میکنم که اصلا با وجودش آروم نیستم و دلم غوغاس، چشام حیرون،ترس عجیبی تو وجودم)بنظرتون جوابم چی بود؟این بود:"دیگه اس نده دارم زندگیمو میکنم کاری نکن که به خونوادت بگم!"منم گفتم به حرمت روزای سختی که بخاطرت کشیدم وظیفم دونستم که بهت تبریک بگم والا مزاحم نمیشدم.روز بخیر.. میدونم خیلی احمقم اما دل این حرفارو نمیفهمه.باور کن نمیفهمه. تو زندگی هرکی رو که دوست داشته باشی از اون ضعیف تری!چون حاضری به هر کار غلطی دست بزنی تا اونو راضی نگه داری. کو اون فاطمه ای که همیشه با خنده و شوخیاش مامانشو شاد میکرد؟شرمنده خونوادمم که قلبشونو شکستم و حالا روم نمیشه بهشون بگم همونی که بخاطرش دلتونو شکستم تنهام گذاشت، زد زیر همه چی و کم آورد،برید هم از من هم از تموم خاطرهامون و ....... چی بگم.... خودم کردم که لعنت بر خودم.
نوشته شده در جمعه 26 مهر 1392برچسب:,ساعت 21:7 توسط فاطمه| |

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد . نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد . یادم باشد که روز و روزگار خوش است ، وتنها دل ما دل نیست . یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم ، و از آسمان درسِ پـاک زیستن .یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ... یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند . یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان . یادم باشد زندگی را دوست دارم . یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم . یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم . یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود . یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم . یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم . یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت . یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود . یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود . یادم باشد قلب کسی را نشکنم . یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد . یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم . یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد .. یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست . یادم باشد که آدمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند . یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات ...
نوشته شده در پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:57 توسط فاطمه| |

مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود . وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی؟ دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ منبرای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختردر حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست! مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد. شکسپیر می گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن
نوشته شده در پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:54 توسط فاطمه| |

مث یه سایه دنبالت می دوئم سایه ای که بدوئه باز عقبه ترسم اینه که بعد اینهمه شب از خواب پا شم ببینم بازم شبه این یه قماره قانونشم اینه اون که دل داره بازی رو نمی بره
نوشته شده در پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:50 توسط فاطمه| |

آري تو راست مي گويي، آسمان مال من است، پنجره، فكر، هوا، عشق، زمين، مال من است. اما سهراب، تو قضاوت كن، بر دل سنگ زمين جاي من است؟ من نمي دانم چرا اين مردم، دانه هاي دلشان پيدا نيست. صبر كن اي سهراب... قايقت جا دارد؟ من هم از همهمه ي داغ زمين دلگيرم. به سراغ من اگر مي آييد، تند و آهسته چه فرقي دارد؟ تو هرجور دلت خواست بيا! مثل سهراب دگر جنس تنهايي من چيني نيست كه ترك بردارد. مثل مرمر شده است چيني نازك تنهايي من...
نوشته شده در سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:50 توسط فاطمه| |

صبر كن چشم من از ديدن تو سير شود، بعد برو يا كه دل پاي غمت بسته به زنجير شود، بعد برو شعله عشق تو افتاده به ناگاه، به كاشانه دل صبر كن اين شعله زمين گير شود، بعد برو خواب ديدم كه بهار است و تو زيبا، چمن آراي مني صبر كن خوابِ منِ غمزده تعبير شود، بعد برو رفتي و آينه دل همه زنگار كدورت بگرفت بگذار آينه فرسوده و دلگير شود، بعد برو
نوشته شده در دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:49 توسط فاطمه| |

مردی در حالی که به قصرها و خانه های زیبا مینگریست به دوستش گفت : وقتی این همه اموال رو تقسیم میکردند ، ما کجا بودیم ؟؟؟ دوست او دستش رو گرفت و به بیمارستان برد و گفت : وقتی این بیماریها رو تقسیم میکردند ، ما کجا بودیم ؟؟؟ .
نوشته شده در دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:49 توسط فاطمه| |

دردهایم در آغوشی مداوا که نمیدانستم وقتی نباشد بزرگترین دردم میشود. این جمله رو من با تمام وجودم چشیدم حسش کردم. شیرین جون راس میگه دیگه چقد غرورمو له کنم. اما دل اینارو میفهمه؟نه!!! کاش میتونستم به روزی برگردم که داشتنش آرزوم بود اون از دور دوست داشتنی تر بود اما حالا که 2 سال از رابطمون گذشت میفهمم این اونی نبود که من انقد تشنش بودم. اما دیگه دیره. من تو عشقش غرق شدم. خدایا میدونم اون لحظه که حس مرگ رو با تمام وجودم حس میکنم مطمعنم تو آغوشتم. لحظه هایی که غصه دارم و دلم گرفته دستامو گرفتی. تورو به این شب عزیزی که پیش رو داریم قسم میدم که برش گردون اما اینبار با دلی پر از عشق،با قلبی مهربون،با دستایی که فقط سیلی زدن بلد نباشه بلکه نوازش !با چشایی که عشق منو ببینه نه فقط سخت گیریای بابامو،با روحی که برام پر بکشه !!! خدایا این خاسته ی زیادی نیس تو اگه اراده کنی و همه دنیا نخوان باز میتونی همه چیز رو جور کنی.تویی که فیضت عالم گیره. همینجا از شیرین تشکر میکنم که برخلاف بقیه عوض اینکه ....... حرفایی رو میزنه که تسکین میده و واقعیاتشو در اختیارم میزاره.برخلاف دوستایی که حدودآ 45 کامنت گذاشتن اما خالی از درک و .... بود.
نوشته شده در دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:,ساعت 22:38 توسط فاطمه| |

حس خیلی بدیه کسی رو که دوس داری بعد 2 ماه بری ببینیش اونم سالگرد دوستی! و تو چشات نگا کنه بگه گم شو بیرون حوصلتو ندارم. از همه چی خستم. خدایا میدونم اونجایی که بهم سخت میگیری اوج دوست داشتنته. اما من 2 ساله دارم تاوان میدم تاوان علاقمو یا حاجتمو بده یا زندگیمو بگیر . کاملا افسرده شدم چقد باید حلقه ایی که با هم خریدیمو تو سرم بکوبه و عکسامو از آلبوم دراره بریزه جلوم بگه دیگه کاریت ندارم برو پی زندگیت. آخه احمق تو همه زندگی منی من کجا برم. من احمقم با وجود سردیای که ازت میبینم باز دوست دارم. کاش یه بار من ناز میکردم کاش یه بار من قهر میکردم. همه تو ناز میکنی من اشک و التماس و خواهش. خدایا به حق بزرگیت برش گردون عیب نداره اگه کتکم میزنه اگه تحقیرم میکنه. من میخوامش. نمیتونم بی اون باشم. کاش اشکایی که از چشام ریخو یه روزی تو چشاش ببینم. خدایا خستم از شرایطم. از اینکه همه به هم رسیدن میخندن شادن اما من سر جای همیشگی میمونم. مگه ...... خدایا عاشقتم .عیب نداره اگه دلم شکسته تو دوباره مرحمش میزنی میدونم
نوشته شده در یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:,ساعت 23:18 توسط فاطمه| |

زندگی شاید همین باشد ، یک فریب ساده و کوچک ، آن هم از دست کسی که تو دنیا را جز با او و جز برای او نمی خواهی !!!
نوشته شده در شنبه 20 مهر 1392برچسب:,ساعت 23:5 توسط فاطمه| |

در بدترین روزها امیدوار باش زیرا که زیباترین باران ها از سیاه ترین ابرهامیبارند
نوشته شده در جمعه 19 مهر 1392برچسب:,ساعت 23:1 توسط فاطمه| |


قالب وبلاگ : فقط بهاربيست